خدا جونم ^_^ مرسی ازت برا وقتایی که صدای منو با لبُ لوچه ی آویزون و قیافه ی شاکی شنیدی و با مهربونیِ تمام خواسته هامو اجابت کردی، مرسی ازت برا همه وقتایی که نا امیدِ مطلق بودمُ تو خودتو بهم نشون دادی،کلیییی انرژی مثبت می فرستم برای تو ، برای همه ی مردمِ دنیا، برای کل کائنات ، برای همه ی هستی ...
# چقدر دلم برا وقتایی که توو حیاطِ دراندشت مامان بزرگ نصفِ شب لابلای برگا و شاخه های درختا خیره به آسمونُ ستاره ها، باهات حرف می زدم تنگ شده :)
1395...برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 133 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
تمامِ شب رو تا صبح مشغولِ دیدن یه رویای شیرین از مامان بزرگ بودم ولی وقتی بیدار شدم هیچی یادم نیومد:| فقط می دونم که باهاش بودم، حسم توو خواب و بعدِ بیداری اینو بهم میگفت، کسی چه می دونه وقتی می خوابیم کجا میریم، شاید میریم جاهای ناشناخته دنیاهای دووور و وقتی میخوایم به دنیا برگردیم بهمون میگن" خب حالا همه چیو از حافظه ات پاک میکنم برو و به زندگیت ادامه بده :) "
1395...برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 127 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
دیشب فیلم ghost 1990 رو میدیدم فیلم حول محور یه روح میچرخه که میخواد اتفاقات بد رو به همسرش گوشزد کنه و اونو از مرگ نجات بده برداشت کل از این فیلم این بود که زندگی بعد از مرگ جریان داره و همه چی با مرگ تموم نمیشه، خیلیا به اصلت روح و خودِ روح اعتقادی ندارن و میگن از نظر علمی رد شده س ولی خب پس ما وقتی خواب شخصی که فوت کرده رو میبینیم که میاد باهامون صحبت میکنه و ازخودش میگه چی؟ یعنی اینم اختلال در عملکرد مغزه؟ نمیشه با علم گرایی افراطی به قضایا نگاه کرد ...
1395...برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 132 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 119 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 113 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 112 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46
برچسب : نویسنده : mozh-mozhi بازدید : 137 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 3:46